پدر و مادر سید رضى هر دو از سادات علوى و از نوادگان سرور آزادگان حسین بن على (علیهماالسلام) بودند. نسب وى از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم میرسد.[2] از این رو گاهى شریف رضى را «موسوی» میخوانند. و از طرف مادر نسب وى با شش رابطه به امام زین العابدین (علیهالسلام) میرسد.[3]
در جلالت و عظمت شأن فاطمه مادر سید رضى همین بس كه میگویند: شیخ مفید كتاب «احكام النساء» را براى او نوشته و در مقدمه كتاب از او به بانویى محترم و فاضله یاد كرده است.[4]
خواب سرنوشت ساز
قرن چهارم و پنجم ق. براى بغداد دوران طلایى به حساب میآید. زیرا در آن موقع از نظر علم و ادب، بغداد به اوج شهرت و عظمت خود رسیده بود و وجود ستارگان درخشان آسمان پرفروغ علم و معرفت، تشنگان فضیلت را به ضیافت كوثر دعوت میكرد. از جملهى آنان دانشمند فرزانه و فقیه یگانه محمد بن محمد بن نعمان مشهور به شیخ مفید بود كه در آن دیار حوزه درسى برپا كرد و به پرورش استعدادها پرداخت و روز به روز بر رونق آن افزوده میشد.
روزى همچون گذشته شیخ بزرگوار و عصارهى تقوا، به منظور تدریس قدم بر «مسجد براثا» گذاشت و درس را شروع كرد. چند لحظهاى از شروع درس نگذشته بود كه ناگهان نفسهاى گرم استاد در پشت قفس سینه به حبس كشیده شد. بلافاصله برخاست...: سلام علیكم،بفرمائید!
طلبهها به پشت سر برگشتند و در مقابل دیدگان شگفت زدهى خود بانوى محترمى را دیدند كه دست دو فرزند كوچك را گرفته بود. بانوى پاكدامن در كمال متانت رو به شیخ كرد و گفت: اى شیخ! اینان دو فرزندم «سید مرتضی» و «سید رضی» هستند، به خدمت شما آوردهام تا فقه به آنان بیاموزی.
با شنیدن این كلام شیخ شروع به گریستن كرد و ...
حاضران در وادى حیرت پى علت میگشتند تا اینكه كلمهى «شگفتا»ى استاد آنها را متوجه خود ساخت. شیخ با چشمانى اشك آلود گفت: «حالا حقیقت برایم آفتابى شد و رؤیاى شگفتم تعبیر گردید.»
و بعد چنین اضافه كرد: دیشب كه فراغت یافته از درس و بحث و مطالعه به استراحت پرداخته بودم خواب دیدم در همین مسجد نشستهام و مشغول تدریس هستم. در خواب بى بى دوعالم، فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را دیدم كه دست دو فرزندش امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) را گرفته بود و رو به من فرمودند: اى شیخ! دو فرزندم حسن و حسین را پیش تو آوردم تا فقهشان بیاموزی.
هنوز حلاوت حضورشان را میچشیدم كه از عالم خواب بیدار شدم و در دریاى تفكر فرو رفتم. خدایا! من كجا و استادى دو امام معصوم كجا؟! با این افكار به مسجد آمدم تا اینكه این سلالهى زهراى اطهر (علیهاالسلام) با دو غنچه از گلستان محمدى از در مسجد وارد شدند و من به تعبیر رؤیاى خود رسیدم.
از همان روز شیخ مفید تعلیم و تربیت سید مرتضى و سید رضى را به عهده گرفت و در پرورش آنان نهایت سعى و تلاش خود را به عمل آورد. [5]
دلباخته علم و معرفت
سید رضى از همان اوایل كودكى با اشتیاق فراوان به تحصیل و فراگیرى رو آورد. وى علاوه بر جدیت و پشتكار‚ از نبوغى ذاتى و خدادادى برخوردار بود كه پیشرفت علمى و ادبى او را سرعت میبخشید. در حقیقت در قرن چهارم و پنجم هجرى تفرقهها و تنشهاى مذهبى تا حدودى از بین رفته بود. از این رو دو فرقه بزرگ و نیرومند تشیع و تسنن در جوى مسالمت آمیز زندگى میكردند و روح تفاهم و همبستگى باعث شده بود كه دانشمندان هر دو فرقه به طور آزاد به ارائه افكار و اشاعه مذهب بپردازند. سید رضى از این فرصت استثنایى بهرههاى فراوان برد و علوم مختلف مانند قرائت قرآن, صرف و نحو, حدیث, كلام, بلاغت, فقه, اصول, تفسیر و فنون شعر و غیره را بیاموخت تا اینكه دربیست سالگى از تحصیل بینیاز گشت و خود در صف استادان و محققان نامدار قرار گرفت.
شیفته خدمت نه تشنه قدرت
سید رضى دانشمندى متعهد, وظیفه شناس و عاشق خدمت بود. او تحصیل علم را براى روشنگرى افكار و اندیشههاى جامعه میخواست و از نفوذ اجتماعى و سیاسى خود به منظور تشكّل نیروهاى مخلص و یارى رساندن به همنوعان خود استفاده مى كرد. سید رضى هیچگاه خود را در كنج كتابخانه و گوشه مسجد و مدرسه محبوس و محصور نساخت و هرگز در را به روى خود نبست. جوانمردى همچون سید رضى رسالت خود را فقط در بحث و تحقیق و تألیف و شعر و شاعرى نمیدید بلكه با پیروى از جد بزرگوارش امیرمؤمنان على (علیهالسلام) به دستگیرى از محرومان و ستمدیدگان میشتافت و نصرت دین خدا را هدف نهایى خود قرار داده بود. از طرف دیگر مایل نبود در صف حكومت مردان فرومایه و غاصبان خلافت قرار گیرد. او شیفتهى خدمت بود نه تشنهى قدرت. از این رو تنها مسئولیتهایى را به عهده گرفت كه ویژگیهاى مردمى داشت؛ مانند نقابت علویان, امارت حاجیان و دیوان مظالم. [6]
اولین دانشگاه
شریف رضى جوانمردى درد آشنا بود. او نیش حسادت و شماتت را بر عزلت و رهبانیت ترجیح مى داد و در میدانهاى خدمت كمر همّت میبست و یك تنه مسئولیتهاى سنگین و دشوار اجتماعى را بر عهده میگرفت.
سید بزرگوار در كنار كارهاى بس سنگین نقابت و دیوان مظالم و ... همواره به فكر تحصیل طلاب بود. از این رو در پى طرحى نو به منظور بالا بردن سطح معلومات شاگردان افتاد كه نتیجه اندیشهاش ایجاد دانشگاه شبانهروزى شد كه تا آن زمان سابقه نداشت. «او با اینكه از تمكن مالى كم بهره بود مع الوصف وقتى دید گروهى از طالبان علم و شاگردانش پیوسته در ملازمت او هستند خانهاى تهیه كرد و آن را به صورت مدرسه جهت شاگردان خود درآورد و نامش را «دارالعلم» نهاد و تمامى نیازمندیهاى طلاب را براى آنها فراهم كرد سید رضى براى دارالعلم كتابخانه و خزانهاى با كلیه وسایل و لوازم فراهم كرد.»[7]
باید دانست كه تأسیس دارالعلم سید رضى دهها سال پیش از تأسیس مدرسه نظامیه بغداد و با بودجهى هنگفت دولتى از سوى خواجه نظام الملك طوسى (سال 457 ق.) صورت گرفته است. او تقریباً حدود هشتاد سال بعد از سید رضى به این كار اقدام ورزیده است. [8]
قطرهاى از دریاى بی كران
سید رضى در دوران جوانى به تفسیر و توضیح آیات الهى روى آورد. عشق و علاقه وى به قرآن از همان اوایل كودكى آغاز شده بود. چنانكه بعد از یادگیری, انس دایم و رابطه همیشگى با قرآن برقرار كرد و در سى سالگى در مدت كوتاهى قرآن را حفظ كرد. او همواره با زمزمه كلام الهى آینهى دل را جلا میبخشید. بعد از گذراندن علوم مختلف قرآنى علاوه بر شیرینى قرائت قرآن دوران كودكی, خود را با دنیایى از زیباییهاى روح بخش همراه مییافت كه وسعتش بیانتها و غایتش بیمنتها بود. سید رضى محو در جمال تابناك آیات الهى دست به قلم برد تا قطرهاى از دریاى بیكران تعالیمش را بر صفحه روزگار جارى سازد. ثمره این تلاش با اخلاص سه گنجینهى گران سنگى است كه براى نسلهاى آینده به یادگار گذاشت:
1ـ تلخیص البیان عن مجازات القرآن.
2ـ حقایق التأویل فى متشابه التنزیل.
3ـ معانى القرآن.
دیگر تألیفات سید رضى عبارتند از: خصایص الائمه, نهج البلاغه, الزیادات فى شعر ابى تمام, تعلیق خلاف الفقهاء,كتاب مجازات آثار النبویه, تعلیقه بر ایضاح ابى على , الجيّد من شعر ابى الحجاج, زیادات فى شعر ابى الحجاج, مختار شعر ابى اسحق الصابی, كتاب « ما دار بینه و بین ابى اسحق من الرسائل» و دیوار اشعار. [9]
رسالت بزرگ
هر روز كه سپرى میشد برگ زرینى به دست تواناى سید رضى بر تاریخ تابناك اسلام افزوده میگشت. او با قلمى روان و علمى فراوان خدمات ارزندهاى ارائه كرد. براى كتاب وحى تفسیر نوشت، احكام فقهى تدوین كرد, با اشعار نغز و قصیدههاى بلند خود سیل معارف روان ساخت و مسئولیتهاى طاقت فرساى دینی, سیاسی, اجتماعى را به عهده گرفت و ... با همهى اینها كار خود را ناتمام میدید و احساس خلأ و كمبود میكرد گویى براى رسالتى دیگر آفریده شده است. رسالتى بس بزرگ.
وى میبایست از فضاى آزاد به وجود آمده كمال استفاده را میبرد و با شناساندن اصالت شیعه, اسلام واقعى را به جهانیان معرفى میكرد. سید رضى به خوبى میدانست كه رسالت بدون امامت ناقص است و شهر علم پیامبر (صلى الله علیه و آله) بدون وجود على (علیهالسلام) شهرى بى دروازه میماند و بدون معصوم قرآن بدون مفسّر خواهد بود. میبایست قدم به میدان گذاشت و اقدامى كرد و كارى را كه انجام آن براى گذشتگان میسّر نگشته است به سر منزل مقصود رساند.
شریف رضى با این تفكر الهى كار بزرگى را آغازید. همان كارى كه ثمره شیرینش در كلام بلند مولا على (علیهالسلام) به بار نشست و كتاب همیشه جاوید نهج البلاغه را به ارمغان آورده, نام و یاد سید رضى را براى همیشه زنده نگه داشت. در حقیقت او اولین عالمى است كه كلمات و خطبههاى سراسر بلاغت امیرمؤمنان على (علیهالسلام) را گردآورى و تدوین كرد.
از دیدگاه دانشمندان اهل تسنن
سید رضى از نظر مقامات بلند علمى و فضیلتهاى ارزشمند اخلاقى خود را به مرحلّهاى رساند كه گوى سبقت از دیگران ربود تا بدان حدّ كه خاص و عام, دوست و دشمن و عالم و عامى به دیدهى احترامش مینگریستند و زبان به تعریف و تمجیدش میگشودند. دانشمندان و بزرگان اهل سنّت دربارهى عظمت همیشه درخشان سید رضى سخنان جالب توجهى دارند. كه در ذیل به پارهاى از آنها اشاره میكنیم.
عبدالملك ثعالبی, شاعر معاصر سید رضى در كتاب تحقیقى و ادبى خویش «یتیمه الدهر» در وصف سید مینویسد:« تازه وارد ده سالگى شده بود كه به سرودن شعر پرداخت. او امروز سرآ,د شعراى عصر ما و نجیبترین سروران عراق و داراى شرافت نسب و افتخار حسب, و ادبى ظاهر و فضلى باهر و خود داراى همهى خوبى هاست.» [10]
خطیب بغدادى در كتابش موسوم به «تاریخ بغداد» میگوید:« ... رضى كتابهایى در معانى قرآن نگاشته است كه مانند آن كمتر یافته میشود.»[11]
جمال الدین ابى المحاسن یوسف بن تغرى بردى اتابكى در كتاب «النجوم الزاهره فى ملوك مصر و القاهره» مینویسد:
« سید رضى موسوی, عارف به لغت و احكام فقه و نحو و شاعرى فصیح بود. او همتى عالى داشت و دیندار بود. او و پدرش و برادرش پیشواى شیعیان بودند.» [12]
غروبى نابهنگام
آن روز شهر بغداد در تب و تاب و هیجان بود. نگاههاى نگران و معنادار مردم حاكى از اضطرابى بود كه در درونشان چنگ اندخته بود, بى قرارشان میكرد. اتفاق تلخ و ناگوارى در پى وقوع بود كه كسى نمیخواست و نمیتوانست باور كند. هرگز به ذهن كسى نمیرسید كه به این زودى شاهد چنین حادثهى غم انگیز و جانسوزى خواهد شد... . اما هر چه بود تمام شده بود و دیگر گریزى جز از پذیرفتن آن نبود. هر كس به دیگرى میرسید آرام و ناباورانه میگفت: شریف رضى درگذشت. «انا لله و انا الیه راجعون».
سید رضى در ماه محرم سال 406 هجرى در سن 47 سالگى چشم از جهان فروبست و جهان و علم عالم تشیع را در غم و ماتم فرو برد.
-