استفاده از هنر در درمان به عنوان یک درمان انسان گرایانه است که به طور مناسب برای درمان کودکان پایه ریزی شده و به عنوان درمانی است که بر تعامل بین کودک، محیط و درمانگر مبتنی است (فرایلیش[۲] و شچمن[۳]، ۲۰۱۰).
انجام فعالیتهای خلاق با استفاده از مواد و روشهای هنری، دیداری و شنیداری را هنر درمانی می گویند (ویلیامز[۴]، ۲۰۰۷).
هدف از فعالیتهای هنردرمانگرانه رشد هویت، شخصیت و نیز برانگیختن احساس موفقیت در کودکان از طریق ابزارهای ابتکاری خودمحور است. هنر درمانی مستلزم توجه به نیازهای روانی بیماران، تفسیر، نیاز به آزادی، اظهار وجود و آرامش است و بر همین اساس نیازمند توجه به جزئیات مهارتهای هنری نیست و فعالیت ها و تولیدات هنری را نه به خاطر رویکرد زیبایی شناسانه آن ها، بلکه به دلیل نقش روانکاوانه و درمانگرشان مورد توجه قرار می دهد.
هنر درمانی به طور گسترده برای درمان کم توانی ذهنی، اختلالات یادگیری، ناکامی های تحصیلی، اضطراب، افسردگی و وسواس به کار می رود. استفاده از نقاشی، مجسمه سازی، عکاسی، کلاژ، موسیقی، نمایش و شعر انواع گوناگون هنر درمانی را تشکیل می دهند که تحت عناوین موسیقی درمانی، نمایش درمانی، قصه درمانی و نقاشی درمانی ارائه می شوند.
هنر درمانی علاوه بر اینکه باعث کاهش مقاومت کودکان نسبت به درمان و تشویق آن ها جهت بیان احساسات و تجارب شخصی می شود، باعث تداوم درمان با درمانگر نیز می شود ( ای تون[۵] و همکاران، ۲۰۰۷).
پیشینه ی هنر درمانی
هر چند مبحث هنر درمانی از دیر باز مورد توجه اندیشمندان و فیلسوفان از جمله ارسطو بوده و کارکردهای درمانی هنر با عناوینی چون “کاتارسیس[۶]” و “پالایش روانی” از هزاران سال قبل مطرح گشته، اما کاربرد روان شناسانه هنر به شکل امروزی نخستین بار توسط زیگموند فروید[۷] ارائه شد و دیری نپایید که هنر و روانکاوی از تاثیرات متقابل یکدیگر بهره ها بردند (توماس و همکاران؛ ترجمه ی مخبر، ۱۳۷۰). فروید در تعدادی از رساله ها و نوشته های خود به روانشناسی هنرمند و تاثیرات روانشناسانه آثار هنری بر مخاطبان اشاره های مستقیمی دارد و فعالیت های هنری را به مثابه ی ابزاری نیرومند جهت تحلیل روانکاوانه شخصیت مورد ارزیابی جدی قرار می دهد. سال ها بعد (۱۹۸۵) کرامر[۸] مشخصا به منظور رفع اختلالات هیجانی در کودکان به شیوه ی نقاشی درمانی متوسل شد. وی هدف هنر درمانی را ایجاد موقعیتی برای انتخاب و تغییر رفتارها می داند و به باور او این کار فرصت هایی را برای تجربه مجدد تعارض ها پدید می آورد، تا از این راه به رفع، تحلیل یا پاسخگویی آنها بپردازد.
سایکودرام
سایکودرام یک فرآیند گروه درمانی است که مسائل درون فردی و بین فردی افراد را از طریق به نمایش درآوردن گذشته، حال و یا پیش بینی موقعیتهای زندگی و ارتباط دادن نقشها به منظور پیشبرد فهم بهتر، تخلیه هیجانی و نقش معکوس به کار میرود. منطق سایکودرام ایجاد تغییر از طریق یادگیری فردی به صورت تعامل درون روانی، بین فردی، فرهنگ و نقشهای تصوری و خیالی است (استالون[۹]، ۱۹۹۳).
سایکودرام روشی است که به شخص کمک می کند تا ابعاد روانشناختی مسأله اش را کشف کند، بدین ترتیب فرد با به نمایش درآوردن آنها و نه فقط از راه گفت وگو به بازنگری مشکل خود می پردازد روان نمایشگری و اجزای وابسته به آن همچون سوسیودرام و اجرای نقش و سوسیومتری را جاکوب مورینو در سال ۱۹۳۰ ابداع کرد (بلاتنر[۱۰]، ۲۰۰۳).
در شرایط درمان گروهی، ادراک های مخدوش، نارسائی ارتباطی، پاسخ های عاطفی نارسا، رفتارهای کلیشه ای، عمل های تکانشی و از خودبیگانگی بررسی و تغییر داده می شوند (کوری و همکاران، ۱۹۹۴).
عاملی که موجب غنای روان نمایشگری شده و در نتیجه گسترش کارائی آن را فراهم آورده هنر است. واقعیت نهفته در این پدیدار از چنان ژرفائی برخوردار است که از بطن آن روشی پدید آمده که روان نمایشگری یا تجربه زیبائی آزادی نام گرفته است (فتحی، ۱۳۸۰).
کلرمن (۱۹۸۷) مطالعات تجربی موجود در مورد سایکودرام را خلاصه کرده و اظهار داشته که سایکودرام یک جایگزین معتبر برای دیگر فرایندها به منظور بهبود و تغییر رفتار و بینش است (به نقل از رایس دیویس[۱۱]، ۲۰۰۴).
سایکودرام فرایندی است که به تسهیل ابراز احساسات در یک موقعیت خودجوشی و دراماتیک به وسیله استفاده از نقش معکوس می پردازد تا روی ارزشهای افراد کارکرده و به آنها در مورد تأثیر این نقشها و رفتارها بازخورد داده شود (اُکارت[۱۲]، ۱۹۷۱؛ به نقل از تروتزر[۱۳]، ۱۹۹۹).
سایکودرام کلاسیک، خودساختار و فرایندی است که می تواند به مراجع در اکتشاف تمامی ابعاد فرد کمک کند. در این ساختار مراجع از مشکلش عبور کرده و به مرحله بالاتری میرسد (هلمز[۱۴]، ۱۹۹۴).
سایکودرام مکتب فکری مستقلی نیست، بلکه مجموعه ای از اصول و روش ها است که تکمیل کننده رویکرد چندوجهی روان درمانی یا رشد و توسعه فردی است. سایکودرام در موقعیتهای غیربالینی نیز کاربرد دارد. چنانکه اجرای نقش در تعلیم و تربیت، مشاغل و صنعت و در برنامه های پرورش روحی یا اصلاح ساختار جامعه و حتی پیدا کردن راه حل مسأله یا فقط برای تفریح در زندگی روزمره مناسب است. هرچند که سایکودرام در موقعیت های گروهی و گروه درمانی بیشترین تأثیر را دارد، اما با انطباق روشهای آن در فرایندهای درمانی تحلیل خانواده، زوج درمانی و حتی درمان انفرادی نیز به کار می آید (بلاتنر، ۲۰۰۳).
راجرز در مورد این روش گفته است که این روش برای خلاقیت و خودجوشی بسیار مؤثر بوده است، زیرا فرد می تواند در خارج از گروه مشکلاتش را حل کرده و می تواند به افراد دیگر نیز همزمان در خارج از گروه کمک نماید (کاسون[۱۵]، ۲۰۰۵).
سایکودرام در ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه بسیار موفق بوده و یک رابطه دوستانه در یک فضای درمانی ایجاد می نماید و موجب میشود تا افراد دارای بیماری های روحی و روانی بعد از این جلسات به دنبال درمان انفرادی آن باشند (کورسی و همکاران، ۱۹۹۹ ؛ نقل از کاسون، ۲۰۰۴).
سایکودرام در اجرای نقش به دنبال آگاهی در مورد انتظارات عملکرد، مهارت های موردنیاز و ایجاد انگیزش است (بنت[۱۶]، ۱۹۷۷؛ به نقل از کارپ[۱۷]، ۲۰۰۴).
اغلب تأثیر عملکردهای نمایشی به صورت تخلیه هیجانی است که در این مورد سه مفهوم باید توضیح داده شود. اول این که، نمایش منجر به رهائی عواطف منفی شده، در نتیجه فراخوانی هیجانها به صورت آزاد شدن خاطرات بد صورت می پذیرد. مفهوم دوم طبق نظر مورینو این است که تخلیه هیجانی ایجاد خلاقیت و خودجوشی کرده، که این خود در ارتباط با حضار فعال و با آموزش بازیگر صورت گرفته و راه حل های جدید ایجاد میکند. سوم طبق نظر بوئل، هنگامی که حضار به طور فعال وارد بازی می شوند، راه حل هائی را بعد از نمایش احساسات شکل گرفته شان برای روبرو شدن با مشکلات زندگی واقعی خود می یابند (میسیک[۱۸]، ۲۰۰۴). در سایکودرام از طریق تخلیه هیجان اغلب بصیرت و آگاهی رخ می دهد (تروتزر، ۱۹۹۹).