سلامت جامعه در گروي سلامت خانواده

سلامت جامعه در گروي سلامت خانواده

خانواده واحد اصلي جامعه محسوب مي‌شود. خانواده مهم‌ترين كانوني است كه جامعه را شكل مي‌دهد. فرد در كنار تأثيري كه از اجتماع خود مي‌پذيرد با توشه‌اي كه از خانواده خود دريافت كرده است محيط پيرامون خود را تحت‌تأثير قرار مي‌دهد.


شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳  ۰ نظر   ۳۲۵۶ بازدید

چنين تأثيراتي علاوه بر مسائل پيراموني بر مسائل كلان اقتصادي، اجتماعي، سياسي و حتي سلامت جامعه نيز نقش دارند.به همين علت بسياري از صاحبنظران معتقدند اصلاح جامعه و پيشرفت و ترقي آن در گرو اهميت به خانواده و اصلاح خانواده است. خانواده به عنوان واحد بنيادين هر اجتماع تأثيري عميق بر رشد و تعالي انسان دارد.

خانواده واسطه بين فرد و اجتماع است به طوري كه از يك سو به توليد اعضاي جديد و اجتماعي نمودن آنها پرداخته و از سوي ديگر به رفع نيازهاي مراقبتي، عاطفي، اجتماعي، اقتصادي و... اعضاي خود مي‌پردازد.

از طرف ديگر تغييرات سريع و عديده اجتماعي از قبيل افزايش هزينه زندگي براي خانواده‌ها، افزايش شكاف طبقاتي، پيشرفت‌هاي فناوري، بالا رفتن سن ازدواج و... همگي مي‌توانند سلامت نهاد خانواده را با چالش‌هاي جدي روبه‌رو نمايند.

در اين بين مسوولان سلامت جامعه مي‌توانند با در نظر گرفتن چالش‌هاي پيش‌رو به ارائه مراقبت‌هاي پيشگيرانه در تمام سطوح پرداخته و نقش خود را در ارتقاي سلامت نظام خانواده ايفا نمايند. به همين دليل است كه صيانت از خانواده از امور راهبردي تمامي كشورها در امور بهداشتى محسوب مى‌شود و اين موضوع به معناى فراهم آوردن سلامت روحى، جسمى و اجتماعى خانواده است.

عوامل تعيين‌كننده اجتماعى دخيل در اين حوزه مانند فقر، سواد و... اكنون در تأمين سلامت جامعه نقش مهم‌ترى نسبت به عوامل عفونى و واگير ايفا مى‌كنند. به همين دليل در كشورهاي پيشرفته به اين موضوعات و ارتباط آنها با سلامت خانواده و جامعه بيشتر پرداخته مي‌شود.

خشت اول

نخستين تعامل نوزاد با محيط اطراف در خانواده شكل مي‌گيرد. طبيعتا در اينجا، نخستين اثرگذاري و اثرپذيري آغاز مي‏شود. به نظر روان‏شناسان، سال‏هاي اوليه كودكي، در رشد شخصيت و آينده او نقشي بسزا دارد. بيشتر شناخت‏هاي كودك از خود، اطرافيان و محيط نيز در اين دوران شكل مي‏گيرد.

ميزان سلامت جسماني و رواني كودك، بسته به ارتباطي است كه خانواده با وي دارد و اين‌كه تا چه حد تلاش مي‏كند نيازهاي او را برآورده سازد. كودكاني كه در اين سال‏ها از نظر عاطفي و امنيتي در خانواده تأمين نمي‏شوند، به انواع سختي‏ها دچار مي‏گردند. مشكل اين كودكان، بيشتر با شيطنت‏ها، دروغگويي‏ها و حرف نشنيدن‏هاي ساده آغاز مي‏شود و باتوجه به وضع نابسامان خانواده، به بزهكاري‏ها و جنايت‏هاي دوران بزرگسالي مي‏انجامد.

گسستگي خانواده‌ها

خانواده ركن اصلي جامعه‌اي سالم، پويا و متعادل را تشكيل مي‌دهد. در عصر حاضر،‌ بيش از هر زمان ديگر، نظام خانواده در معرض هجوم عوامل متعدد فرهنگي، اجتماعي و سياسي قرار گرفته است. هم اينك جهاني‌سازي به عنوان پديده‌اي مهم مطرح شده است كه زيرساخت زندگي انسان‌ها را تغيير داده و با بهره‌گيري از آخرين فناوري‌هاي ارتباطي، كليه ساختارهاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي بشر را تحت‌تاثير قرار داده است.

تاثير وسايل ارتباط جمعي، موجب تغييرات فرهنگي در سطح جوامع شده كه اين مساله خانواده‌ها را در جوامع مختلف با چالش‌هاي جدي مواجه ساخته است. يكي از پيامدهاي منفي اين مساله گسستگي خانواده است. ازدياد طلاق در جوامع امروزي، از نشانه‌هاي اين گسستگي است كه به دنبال خود مسائلي چون فقر، ‌بزهكاري و افزايش فرزندان بي‌سرپرست را به همراه دارد.

آثار منفي طلاق، براي همسران و فرزندان بسيار زياد است. به دلايل گوناگون، شمار اندكي از زندگي‏هاي مشترك در جامعه ما به طلاق مي‏انجامد، اما اين تمام ماجرا نيست؛ نبود عشق و محبت كه به نسبت‏ها و شدت‏هاي گوناگون نمود پيدا مي‏كند، جلوه‏هاي بسيار متفاوتي مي‏تواند بيابد كه دلزدگي در روابط زناشويي و نارضايتي از زندگي مشترك، نمونه آن است حتي اگر منجر به طلاق نشود.

براي حفظ خانواده از فروپاشي بايد از همان آغاز مراقب بود و كنترل‏هاي لازم را انجام داد. عواملي كه سبب حفظ خانواده از خطر و آلودگي‏ها مي‏شود، بسيار و متنوع است؛ زيرا بخشي از آنها به خود زن و مرد، بعضي به اجتماع و برخي نيز به دولت و حكومت برمي‏گردد.

كم‏سن و سالي زن و مرد، تفاوت زياد در بهره هوشي، چگونگي روابط كلامي و غيركلامي، اختلاف بسيار در تحصيلات، توقع مادي زياد در خانواده، بيماري‏هاي جسماني كه سازگاري‏هاي جدي‏تري را مي‏طلبد، اعتياد، نازايي زن يا مرد، بي‏توجهي اعضاي خانواده به باورهاي ديني و انجام رفتارهاي خارج از محدوده مجاز شرعي، آزار دادن والدين و ناخشنود ساختن آنها، از جمله عوامل پيدايش اختلاف‏هاي خانوادگي است.

از سوي ديگر عواملي چون پاكي، تقوا، حفظ عفت، رعايت حقوق، شركت در غم و شادي يكديگر، وجود فرزند، محدود كردن خواسته‏ها، تحمل يكديگر، پاكي مردم، نظارت اجتماعي، كنترل عوامل مزاحم، كنترل مراكز فساد، اجراي قوانين، ارشاد عمومي، تشويق به ازدواج، آسان‏سازي ازدواج، دادن امتياز شغلي به متأهل‏ها و كنترل مساله طلاق، همگي مي‏تواند در حفظ و ثبات حيات خانواده مؤثر باشد.

رسانه و خانواده

راديو، تلويزيون، روزنامه، ماهواره، اينترنت و... هركدام به نوعي بر زندگي ما تاثير مي‌گذارند. استفاده از اين ابزارها و فناوري‌هاي نو، آثار عميقي در روابط خانوادگي و اجتماعي دارد. روان‌شناسان معتقدند، پيوند عاطفي كه يكي از مؤلفه‌هاي خانواده‌هاي منسجم است، در اثر استمرار فضاي گفتگو و تبادل نظر ميان اعضاي آن، شكل مي‌گيرد. اما رسانه‌هاي جمعي به اشكال گوناگون اين پيوند عاطفي را مخدوش مي‌سازند و به آن آسيب مي‌رسانند.

اين آسيب در 2 نوع ارتباط يكي ارتباط بين فرزندان با والدين و ديگري ارتباط بين زن و شوهر خود را نشان مي‌دهد. مطالعات نشان داده است هراندازه ارتباط ميان فرزندان و والدين و همچنين ارتباط ميان همسران كاهش يابد، فاصله عاطفي ميان اعضاي خانواده بيشتر مي‌شود.

آمارهاي رسمي در برخي از كشورها نشان مي‌دهد ميزان استفاده از اينترنت و اتاق‌هاي چت به‌گونه‌اي است كه از اتاق چت به عنوان زندگي دوم ياد مي‌شود كه زندگي اول را به مخاطره انداخته است.

خانواده سالم، اجتماع سالم

نياز به محبت از نيازهاي اساسي انسان است. اين مساله در تعادل روحي و رواني انسان تأثير فراواني دارد. كودكي كه در محيط گرم و محبت‌آميز رشد كند، رواني شاد، دلي آرام و با نشاط و به تبع آن، جسمي سالم خواهد داشت. چنين فردي به زندگي اميدوار و دلگرم بوده و خود را در جهاني پرآشوب، تنها و بي‌ياور نمي‌بيند.

اظهار محبت به كودك از به‌وجود آمدن بسياري از ناهنجاري‌هاي رواني و رفتاري مانند عقده حقارت جلوگيري مي‌كند. كودكي كه از محبت‌هاي گرم پدر و مادر محروم بوده، يا نيازش به محبت‌هاي آنان به حد كافي اشباع نشده است، براحتي دچار مشكلاتي مانند تندخويي، خشونت، اعتياد، افسردگي، نااميدي و... مي‌شود.

والدين خوب كساني هستند كه در زندگي فرزندان خود حضور دارند و عشق بي‌قيد و شرط خود را به آنان عرضه مي‌كنند. سالم نبودن خانواده از نظر رواني و مشكلات اقتصادي و اجتماعي خانواده به دليل تأثيري كه روي اعضاي خود دارد، جامعه را تحت‏تأثير قرار مي‏دهد.

كاركرد زيستي خانواده، ضامن بقاي جامعه انساني است و كاركرد پرورشي آن، زمينه‏ساز تربيت فرزنداني است كه براي ساختن جامعه فردا آماده مي‏شوند.

تعادل رواني، تقويت اراده، ديگرگرايي، رويارويي با مشكلات، ميل به تلاش، سازندگي، نوآوري، ارتباط با خداوند و عبادت، همگي صفاتي‏اند كه خانواده، مهم‌ترين نقش را در شكل‏گيري و تقويت آنها برعهده دارد. خانواده سالم، بهترين بستر رشد فرهنگي و سلامت جسم و روان و مهم‌ترين عامل انتقال ارزش‏ها، پرورش عاطفي، كاهش آسيب‏هاي اجتماعي و ارتقاي امنيت هر جامعه به شمار مي‏آيد.

سلامت در خانواده

زندگي روزمره همراه با فشارهاي متعدد و متنوع طبيعي و غيرطبيعي است. خانواده جايگاهي است كه اعضاي آن با همكاري يك‌ديگر اين فشارها را كنترل و حذف مي‌كنند. بر اين مبنا، يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي سلامت خانواده، خصلت «شفادهندگي» آن است. اين عامل، يكي از اصلي‌ترين نشانه‌هاي سلامت خانواده مي‌باشد.

خانواده‌اي سالم است كه اعضاي آن در صورت مواجهه با مشكلات مختلف، تمايل داشته باشند با حضور در جمع خانواده، مشكل خويش را حل كنند. خصلت شفادهندگي در خانواده ناسالم به حداقل مي‌رسد. در اين حالت، مشكل اعضاي خانواده زماني كه با هم هستند، تشديد مي‌شود و هر يك سعي مي‌كنند هر چه زودتر از محيط خانواده دور شوند.

اساس و بنيان جامعه سالم، خانواده سالم و با نشاط است. خانواده سالم به طور بنيادين از سلامت و آرامش رواني و معنوي هر يك از اعضاي خانواده حمايت مي‌كند. در چنين خانواده‌اي فضاي مقتدرانه وجود دارد، اما اين اقتدار انعطاف‌پذير است. در كنار اين موضوع هر عضو خانواده جايگاهي براي‌ خود دارد كه براي ساير اعضاي خانواده داراي اهميت است.

امنيت رواني

نيازهاي عاطفي و ارضاي تمايلات عاطفي از جمله عناصر مهم بهداشت جسماني و رواني هستند كه اين احساس ايمني و ارضاي عاطفي از ابتداي تولد كودك منحصرا از سوي پدر و مادر تامين مي‌شود. عواطف و افكار، نزديكي زيادي با هم دارند، بدين معني كه طرز فكر افراد، تحت‌تاثير احساسات و عواطف اطرافمان قرار مي‌گيرد.

براي هر فردي لازم است احساس كند افراد دوستش دارند و براي او احترام قائل هستند و او را همان‌طور كه هست، مي‌پسندند و مي‌پذيرند. اين احساس در تقويت حس اعتماد به خود و اتكا به نفس بسيار است و خانواده از جمله پايگاه اساسي تشكيل حس اعتماد به خود و احساس امنيت رواني عاطفي هر انسان است. خانواده يكي از قديمي‌ترين و اصيل‌ترين واحدهاي اجتماع بشري است.

پيشرفت شگفت‌انگيز دانش و فناوري، و گسترش نظام‌هاي ارتباطي و اطلاع رساني، نه تنها به هيچ وجه از اهميت خانواده نكاسته است بلكه انديشمندان و سياستگذاران جوامع را ترغيب مي‌كند تا برمبناي بررسي‌ها و پژوهش‌هاي متعدد و متفاوت اعلام كنند كه تواناترين ملت‌ها، آنهايي هستند كه خانواده در آنها قوي‌ترين بنياد و سازمان را داشته باشد و بنابراين تمام نهادهاي اجتماعي بايستي در خدمت تحكيم و تقويت نظام خانواده باشند.




دیدگاه خود را بیان کنید